فرهنگ امروز/ یحیی شعبانی:
اکنون در میانه داستانی علمیـتخیلی قرار داریم که سویه تراژیک آن روزبهروز بیشتر میشود. وحشت، انزوا، بیاعتمادی و تردیدی که ویروس کرونا با خود به همراه آورده است، سابقهای در حیات زیسته بسیاری از ما ندارد. زمانی استالین گفته بود «مرگ یک انسان تراژدی است، اما مرگ میلیونها انسان فقط آمار است». آمارها هیچگاه واقعیت فینفسه پدیدهها را چنان که باید و شاید منعکس نمیکنند، بلکه همواره ابزاری برای حکمرانی به شمار میروند.
آرتور بولی (Arthur Bowley) که از مهمترین متخصصان علم آمار در ابتدای قرن بیستم است، زمانی گفته بود: «فهم آن چیزی که آماردان میگوید نیازمند شناخت روشهای جمعآوری و گردآوری دولت است».[1] منظور مشخص بولی آن بود که دینامیک درونیِ علم «آمار» و رویههایی که درون «دولت» بسط پیدا کردهاند از منطق یکسانی برخوردارند. به عبارتی، دولت و آمار مفاهیمی یکریخت (Isomorph) به شمار میروند. این یکریختی را میتوان در رفتار زبانی دو واژه آمار (Statistics) و دولت (State) به سادگی مشاهده کرد. چنانکه از ظاهر کلمه Statistics هویداست این کلمه همریشه با کلمه State است و هر دو در عبارت لاتین Status (وضع، حالت، موقعیت) ریشه دارند. شاید ترجمه این اصطلاح به «دولتیات» یا «علمالوضع» درستتر و دقیقتر باشد تا «آمار». باری، آمار همواره علمی سیاسیـاستراتژیک بوده است نه علمی کاشف از واقعیات فینفسه.
انزوا و ایزولاسیون در عصر جهانیسازی به نوبه خود پارادوکسی خندهدار محسوب میشود. عصری که نوید برچیدهشدنِ مرزها و دیوارهای سیاسی را با خود به همراه داشت، اکنون هیچ توصیهای به غیر از «درـخانهـماندن» برای انسانها ندارد. معنای اکید این توصیه ترسیم دوباره مرزها است، نه تنها مرزهای سیاسی بلکه هر گونه مرزی. این توصیه که از دهشت مرگ خبر میدهد نه تنها همسایه را از همسایه دور ساخته بلکه مرا نیز با خودم غریبه کرده است. شستن چندین و چند باره دستها در طول روز به خوبی گویای آن است که «من»، این آشناترین مفهوم دوران مدرن، دیگر آن بداهت دکارتی سابق را ندارد و میتواند مهمترین خطر جهان را در خود پنهان کرده باشد. دکارت «من» («میاندیشم پس هستم») را نقطه ارشمیدسی جهان مدرن میدانست و قرار بود هر یقینی از بداهتِ این «من» حاصل شود. اکنون این «من» به امری غریب و بیگانه تبدیل شده است و همنوا با آرتور رمبو شاعر بزرگ فرانسوی میتوان گفت «من، دیگری است».
در میانه این داستان دهشتناک خبر میرسد که جمهوری خلق چین بدون عرضهکردنِ یک «راهحل» نهایی پزشکی توانسته است گسترش ویروس را کنترل کند و از وضعیت اپیدمیک خارج شود. در رسانههای جهانی شاهد بحثهای فراوانی در این خصوص هستیم که نوع حاکمیت و حکمرانی دولت چین امکان چنین امری را فراهم آورده است. اما به نظر میرسد این تمام ماجرا نیست. مهمترین نکته و درسی که میتوان از ویروس کرونا آموخت اولویت امر سیاسی است. به نظر میرسد ویروس کرونا مجدداً تقدم و اولویت امر سیاسی را اعاده کرده است. چنانکه میدانیم، اندیشه کلاسیک سیاست را ناخدای زورقی میدانست که در دل دریاهای طوفانزده گرفتار است و باید آن را هدایت کند؛ سیاست شرط قوام و دوام امور در جهان محسوب میشد. اما جهانیسازی، به ویژه در چهره نولیبرالیسم، به نفع سود بیشتر روزبهروز از اهمیت امر سیاسی در سپهر عمومی کاست. چنان به نظر میرسید که زورق حیات به ساحل امن پساتاریخ رسیده است و دیگر نیاز چندانی به هیاهوی سیاست نیست. در این شرایط سیاست اولویت و اصالت خود را به نفع اقتصاد از دست داد. اما کرونا بار دیگر نشان داد هیچ ساحل امنی وجود ندارد. رؤیای عصر بیسیاست به پایان رسیده است و سیاست دیگر نمیتواند مسئولیتش را به دیگری واگذارد و تابع او باقی بماند. سیاست نمیتواند بیقدرتی خودش را اعلام کند و نقشی صرفاً تکنیکی و رگولاتوری ایفا نماید. ویروس کرونا به ما هشدار میدهد که در جهان نولیبرال سیاست مدتهاست جای خود را به اقتصاد داده است و باید تمام قد انتقام خود از اقتصاد را بستاند. نه با تانک میتوان به جنگ ویروس رفت و نه با اوراق قرضه و سهام، تنها سیاست است که میتواند از غرق شدن زورق حیات جلوگیری کند و جمعیتی برپا نماید. شعار نولیبرالها «نظم خودـجوش» بازار و امور بود و ویروس کرونا به سادگی نشان میدهد که از دل متافیزیکِ «نظم خودـجوش» فقط و فقط فاجعه بیرون خواهد آمد پس زنده باد سیاست. در جهانی که سیاستمدار «ذیـنفع» اقتصاد است تنها میتوان گفت «سیاست را از دست سیاستمدار نجات دهد!»
[1] Arthur L. Bowley, “The improvement of official statistics,” Journal of the Royal Statistical Society 71 (1908): 459–495.
تهیه شده در گروه مطالعات فرهنگی و اجتماعی پژوهشگاه فضای مجازی
نظر شما